کد مطلب:211311 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

سبب قبول تشیع
صفوان بن یحیی در بصائر الدرجات نقل می كند كه جعفر بن محمد بن اشعث گفت آیا سبب قبول تشیع مرا می دانی؟ گفتم نه گفت وقتی ابوجعفر منصور دوانیقی به پدرم محمد بن اشعث گفت مردی را به من معرفی كن كه دارای شهامت و شجاعت باشد می خواهم به سفارت مدینه بفرستم او باید صاحب عقل و رأی صائب و كیاست و زیركی باشد پدرم گفت آنكه را تو می خواهی جز پسر مهاجر كه دائی و خالوی من است نمی شناسم.



[ صفحه 119]



منصور گفت او را احضار كن - پدرم او را به نزد منصور برد - منصور هزار دینار به او داد گفت ای پسر مهاجر این اموال را بگیر و برو به طرف مدینه عبدالرحمن بن حسن را ملاقات كن و از اهل بیت جعفر بن محمد را ملاقات كن و به او بگو از اهل خراسانم و یكی از شیعیان شما هستم یكی از مردم خراسان مقداری دینار داده كه خدمت شما تقدیم كنم و به هر یك از آنها مبلغی بده و شرایطی كن اگر قبول كردند بگو می خواهم خطوط شما نزد من باشد و رسید وجه را بگیر بگو چون نماینده ام باید رسید وجه را به صاحبش ارائه دهم كه به امانت داری من مطمئن باشد.

او به مدینه رفت و پس از چندی مراجعت نمود چون نزد منصور رسیدم پدرم محمد بن اشعث نزد منصور بود منصور گفت ای پسر مهاجر چه كردی - گفت به مدینه رفتم و آن جماعت را كه فرمودی دیدم و آنچه امر كردی عمل كردم و این خطوطی است كه از ایشان گرفتم یعنی رسید دینارها را به منصور داد گفت غیر از جعفر بن محمد - كه هر وقت می رفتم در مسجد رسول خدا مشغول نماز بود من در عقب سر او نشستم چون از نماز فارغ شد موضوع را به او گفتم چون سخنان من تمام شد فرمود ای محمد بپرهیز از این كارهای زشت و فریب دادن اهل بیت عترت و طهارت و به صاحب خود هم بگو بپرهیز از خدا و فریب مده اهل بیت پیغمبر را زیرا با آنكه آنها به دولت مروان قریب العهد هستند و همه محتاجند فریب نمی خورند.

من گفتم اصلحك الله این چه سخن است من اهل فریب نیستم - فرمود پیش بیا چون نزدیك شدم فرمود گوش كن تا جریان مذاكرات منصور را با تو بگویم و مثل اینكه او در مجلس ما حاضر بود كلمه به كلمه سخنان تو را با من گفت - منصور گفت ای پسر مهاجر اهل بیت رسالت محدثی دارند كه او هم جعفر بن محمدالصادق است و او از هر چه به ظهور رسیده یا برسد مطلع است.

محدث در اصطلاح آن عصر كسانی را می گفتند كه با ملائكه سخن می گفتند و خبر از او می گرفتند و به اسم مفعول بود یعنی حدیث كرده شده كه فرشتگان الهی آنها را به همه اسرار و رموز خبر می دادند.

منصور می خواست با سیاست خود علمای ظاهری و پول گیر را بشناسد و علمای حقیقی و باتقوی را نیز بشناسد و با در دست داشتن خطی از آنها هر گونه تحمیل فكری بر آنها بنماید و عقیده خود را در سیاست بر آن ها تحمیل كند ولی امام صادق علیه السلام از این سخنان بری بود زیرا



[ صفحه 120]



او فریب دنیا و دنیاداران را نمی خورد بلكه آن علمای درباری هستند كه امروز هم فراوان می باشند و حقوقی از دربار می گیرند و حامل عقاید سیاسی به مردم می گردند و چه بسا كه خلاف شرع یا سكوت برای خلاف شرع می نمایند و آنها هستند كه گفته اند خطرشان هزار برابر نفعشان می باشد العالم بلاعمل كالشجر بلا ثمر و معه الف خطر.

امام صادق و ائمه ما هیچ یك با تمام فقر و تنگدستی هم به دربار خلفا نرفتند و از آنها تقاضائی نكردند و فریب مكر و خدعه آنها را برای مال دنیا نخوردند و كار خود را به خدای خود واگذاشتند تا هر كجا درمانده می شدند خداوند امر آنها را به فرستادن مائده آسمانی یا میوه بهشتی و حل مشكلات آسان می فرمود این است سطور برجسته تاریخ زندگانی امام صادق و ائمه معصومین امامیه.